×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× salam sale nooo mobarak
×

آدرس وبلاگ من

faryadebiseda.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mahtabf72

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

با خشونت هرگز

بچه ها لال شوید، بی ادبها ساکت

سخت آشفته و غمگین بودم،به خودم می گفتم

بچه ها تنبل و بد اخلاقند،دست کم می گیرند درس و مشق خود را

باید امروز یکی را بزنم ،اخم کنم و نخندم اصلا،تا بترسند از من

خط کشی آوردم،در هوا چرخاندم،چشمها در پی چوب چوب تنبیه هر طرف می گردید.

مشق ها را بگذارید جلو،زود،معطل نکنید.

 اولی کامل بود،خوب.دومی بد خط بود،بر سرش داد زدم،سومی می لرزید،

خوب گیر آوردم، صید در دام افتاد وبه چنگ آمد زود

دفتر مشق حسن گم شده بود. این طرف ،آن طرف ،نیمکتش را می گشت.

تو کجائی بچه؟ بله آقا اینجا، همچنان می لرزید

"پاک تنبل شده ای بچه بد." به خدا دفتر من گم شده است آقا همه شاهد هستند

"ما نوشتیم آقا"

باز کن دستت را ،خط کشم بالا رفت،خواستم بر کف دستش بزنم ،او تقلا می کرد.

چون نگاهش کردم،ناله سختی کرد،چون نگاهش کردم ،گوشه صورت او قرمز بود،

هق هقی کرد و سپس ساکت شد،همچنان می گریید،مثل شمعی آرام ،بی خروش و ناله

نا گهان "حمدالله" در کنارم خم شد

زیر یک میز کنار دیوار ،دفتری پیدا کرد. گفت آقا، ایناهاش، دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، خوش خط و عالی بود، غرق در شرم و خجالت گشتم

جای آن چوب ستم بر دلم آتش زد، سرخی گونه او به کبودی گروید

صبح فردا دیدم که حسن با پدرش، با یکی فرد دگر سوی من می آیند

خجل و شرمزده، دل نگران. منتظر ماندم تا که حرفی بزنند،

شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شایدف سخت در اندیشه آنهن بودم

پدرش بعد سلام، گفت" لطفی بکنید و حسن را بسپارید به ما"

گفتمش "چی شده آقا رحمان"

گفت" این خنگ خدا ،وقتی از مدرسه برمی گشته

به زمین افتاده، بچه سر به هوا،یا که دعوا کرده

قصه ای ساخته است، زیر ابرو و کنار چشمش متورم شده است

درد سختی دارد ، می بریمش دکتر، با اجازه آقا.

چشمم افتاد به کودک، غرق اندوه و تاثر گشتم، من شرمنده معلم بودم

لیک این کودک خرد و کوچک ،این چنین درس بزرگی می داد،بی کتاب و دفتر

من چه کودک بودم ، او چه اندازه بزرگ، به پدر نیز نگفت

آنچه من از سر خشم بر سرش آوردم

عیب کار از خود من بود ونمی دانستم

من از آن روز معلم شده ام،بعد از آن هم دیگر در کلاس درسم ،نه کسی بد اخلاق،

 نه یکی تنبل بود، همه ساکت بودند،تا حدود امکان درس هم می خواندند

او به یادآورد این کلام از مولا

که به هنگامه خشم

"نه به فکرم تصمیم" ، " نه به لب دستوری"،"نه کنم تنبیهی"

یا چرا اصلا من عصبانی باشم؟

                               با محبت شایدگرهی بگشاییم با خشونت هرگز

سه شنبه 11 مرداد 1390 - 10:39:27 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 5 مرداد 1391   12:08:21 PM

عالی بود لذت بردم

دوست دارم با شما اشنا شم اگه مایلید.

[email protected]

خوشحال میشم

http://amirmohammad.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 24 شهریور 1390   11:23:32 PM

 

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 11 شهریور 1390   12:34:57 PM

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 11 شهریور 1390   12:34:57 PM

http://mmmmf.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 8 شهریور 1390   11:26:00 AM

salam lotfan ba man tamas beghirid

093845862   bagiaro bodo

http://www.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 28 مرداد 1390   12:16:27 PM

سلام دوست تان دارم09191100133

آخرین مطالب


با خشونت هرگز


ایرانی ها تو اون دنیا


الو خدا


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

5950 بازدید

1 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

15 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements